آن زمان کز من دلسوخته آثار نبود

شاعر : خواجوي کرماني

بجز از ورزش عشق تو مرا کار نبودآن زمان کز من دلسوخته آثار نبود
گر چه بي روي تو ما را سر بازار نبودکوس بدنامي ما بر سر بازار زدند
چون بديديم بجز صورت ديوار نبودهر که با صورت خوب تو نيامد در کار
بسته‌ي پسته‌ي شيرين شکر بار نبودهيچ خسرو نشنيديم که همچون فرهاد
که از آن پس سر و کارش همه با خار نبودهرگز از گلبن ايام که چيدست گلي
علم نصرت منصور بجز دار نبوداز سر دار مينديش که در لشکر عشق
که چنين غاليه در طلبه‌ي عطار نبودخواجو انفاس تو اين نکهت مشکين ز چه يافت